نقش احساسات در زندگی چیست؟ تا زمانی که در مسیر اجتناب از احساسات ناخوشایند زندگی می کنید نمی توانید یک زندگی حقیقی و درست را تجربه کنید.
نقش احساسات در زندگی
افکار من، احساسات من را میسازد و برداشتی که از اتفاقات دارم دوباره باعث احساساتی در من میشود. این احساسات، دوباره افکار و احساسات دیگری را در من بازتولید میکند و این چرخه فکر – احساس همچنان تکرار خواهد داشت.
مغز ما طبق الگوهایی آموخته شده از تجربیات پیشین، عواطف ما را پیشبینی میکند و وقتی در برابر اتفاقات مشابه یا در محیط خاصی قرار میگیریم احساسات خاصی در ما شکل میگیرد.
اینکه احساسات من مستقیم یا غیرمستقیم توسط من یا مغز من کنترل میشوند؛ شاید برای برخی از ما که نمیخواهیم مسئولیت احساسات خود را بپذیریم رنجآور باشد و به شدت در برابر آن مقاومت کنیم اما برای داشتن یک زندگی سالم و عقلانی، بهتر است این واقعیت را بپذیریم که من میتوانم تا اندازه زیادی، بر احساساتم مدیریت داشته باشم.
ممکن است بگویید پس شما که میگویید افکار من، احساسات من را میسازد؛ پس من همیشه مثبت فکر میکنم تا همیشه احساسات خوب داشته باشم! اولا هر فکر خوشایند یا همان مثبتی ما را به یک عمل آگاهانه، واقعبینانه، عقلانی و اثربخش نمیرساند!
افکار مثبت چگونه اند؟
دوماً فکر خوشایند یا همان مثبت، انکار واقعیت نیست! فرار از احساسات ناخوشایند یا همان منفی نیست! ندیدن مسائل و مشکلات نیست! بلکه شما مثلا به جای اینکه با خوشبینی غیر واقعبینانه بگویید: من هیچ مشکلی در زندگی ندارم! میگویید: من مشکلاتی در زندگی دارم که میتوانم برای آنها راهحل پیدا کنم. یا به جای اینکه بگویید: من هیچ احساسات منفی ندارم! میگویید: من احساسات منفی و مثبتی دارم که میتوانم بر آنها کنترل داشته باشم.
احساسات رنج آوری که اکنون تجربه میکنید باید مشخص شوند چقدر ناشی از مشکلات درونی و اجتناب از احساسات ناخوشایند یا منفی است؟ چقدر ناشی از افکار و باورهایی است که نسبت به مشکلات بیرونی دارید؟ چقدر ناشی از قضاوت ها و برداشتهایی است که نسبت به هیجانات ناخوشایند خود دارید؟ در نهایت چقدر ناشی از هیجانات طبیعی، خاطرات، تجربهها و رویدادهایی است که بیرون شما رخ داده است.